|
|
تبلیغات
<-Text2->
رمضان امسال هم خلاص نوودن. به همین بهانه و نیز به علت فشارهای فزاینده ی افکار عمومی، هیئت مدیره ی رسانه ی بین المللی چپیحه، تصمیم گرفت یه گلچینی بی حرف و حدیث و پاستوریزه از جریانات متنوع در این ماه مبارک را برای جهانیان منتشر کند. باشد که همه مان عاقبت به خیر شویم. بروید به ادامه ی مطلب. با سلام. ملاحظه بفرمایید که چطور تعداد قسمت های این سری مطالب عرفان هلری دو رقمی شد. این مهم محقق نشد مگر به همت والای دوستان و دعای خیر مردم که با حضور دشمن شکن خود جهانیان را سورپرایز کردند. بله این نشان دهنده ی اقتدار بعضی هاست. یه چند دقیقه ای می ریم عرفان و بعد هم یه سری به یه دبیرستان دیگه می زنیم و باز بر می گردیم عرفان. سلام سرد و تگری ما را پذیرا باشید. سلام گرم که نمی شه گفت. تو این هوای دلربا و مطبوع بهاری استعمال خالیچی کلمه گرما حال گیری محض است، حال انصافا یکی به شما سلام گرم بفرستد باگ بهتان نمی آورد؟ معلومه که اتاره. بریم سراغ مطلب کج ذهنی 2. قسمت اول کج ذهنی که خاطرتان هست؟ اگر خاطرتان نیست تشریف ببرید به صفحات قبل، مطلب کج ذهنی را مرور فرمایید. در غیر این سیرت بروید به ادامه مطلب.
پیرمردها و پیرزنان عزیز ما اعتقادات بسیار جالبی دارند،بیشتر این اعتقادات با عقل جور در می آید اما برخی از آنها چنان که باید و شاید نرمال نیست ،همچین اعتقاداتی ریشه در خرافات دارد (که گاه همان خرافه،عین واقعیت از آب در می آید) یا اینکه با گذر زمان دچار تغییر شده و تحریفش کرده اند و با آن تغییرات تدریجی ،اعتقادات پیران عزیز ما معقول بودن خود را از دست داده اند. بروید به ادامه مطلب
سلامی عارفانه بر عرفان دوستان عزیز. با اپیزود نهم از نخستین فصل این سریال جنایی و اکشن و کمدی و درام در خدمتتان هستیم. این بار هم دو سه نکتۀ دیگر را گلچین کرده ایم. نکات باقیمانده را در اپیزودهای بعد و فصول بعد دنبال کنید. سپاس که با ما همراهید. بروید به ادامه مطلب. با سلام و درود فراوان بر روح عزیز دیوارنویسانی که مدام برای ما سوژه ترتیب ادن. پس از بحث در مورد چند عکس سوژه ای، احساس کردیم حق مطلب ادا نشده و تعداد سوژه ها بیش از آن است که بتوان از آن چشم پوشی کرد. به علاوه، مُدی این دیوارنویس ها خیلی فعالند و شبانه روز زحمت می کشند، عرق می ریزند، تو این گرما از جیب خود مایه می گذارند رنگ فشاری اخرن و بدون هیچ ادعایی مثل مرد به شغل شریف دیوارنویسی مشغولند، گفتیم ناجوانمردانه خواهد بود اگر قدردان زحمات خالصانه شان نباشیم. برای همین در این مطلب از این دیوارنویسان گمنام یادی کرده، دسترنج آنها را برایتان مورد نقد قرار می دهیم. باشد که خدمتی هر چند ناچیز به این دیار دیوارنویس خیز کرده باشیم. بروید به ادامه مطلب. اول کار یادآور بشم که مخاطب این مطلب یه شخصیت خاصّه. کسی این نوشته را به خودش نگیره. مخصوصاً اونایی که تو نظرات چیزهایی می نویسند که بدون شک هیچ کسی جز خودشان لیاقت آن ها را ندارد. ما که آن نوشته ها را به سرش هم نمی گیریم و در واقع آن را معرفی نامه ای از طرف نویسنده اش می دانیم. شکر خدا نه از کسی می ترسیم و نه تحت تأثیر کسی قرار داریم. مثل مرد حرفمان را می زنیم. بگذار بعضی ها فکر کنند نوشته هایمان غیر اخلاقی است. باید دردی که در پشت این ظاهر اندکی مبتذل پنهان شده را درک کنید، نه که بگردید دنبال آن چند جملۀ تند. بروید به ادامه مطلب. تش نه ای لوکس بلاگ وا وودنی. همه عکسن ما سوژه عکس دخه مطلب عکس اولی جا نشوو، مجبور وودیم مطلب جدید عکس 2 بنویسیم. بروید به ادامه مطلب. نوشته های روی در و دیوار هر شهر و روستا، به نوعی نشان دهندۀ فرهنگ و طرز فکر و اخلاق و روحیات مردم آنجاست. اگر نوشته های تبلیغاتی را در تمام شهرها مشترک فرض کرده و به همین دلیل از آن چشم پوشی کنیم، می ماند شعارهای ورزشی بیخود، پیام های عشقی بیخود، یادگاری های بیخود افراد بی خودتر از خود، فوش های رایج و بیخود و ... بقیۀ نوشته های بیخود هم که چیز بیخودی نیست جز خط خطی های بیخود یا خط زدگی های بیخودِ درهمِ روی پیام های ناجور و بیخود قبلی. بیخود و بی جهت بروید به ادامه مطلب. تو این خراب شده همه جور فسق و فجور و جنایتی مرتکب شده ایم. ملت و جن و انس را به جان هم انداخته ایم. دو به هم زنی کرده ایم. دو که چه عرض کنم. چندین هزار به هم زنی کردیم. هر چه فوش از این حلق گِشِری می توانست بیرون بیاید، مثل آب خوردن آمده. کمر همت بسته ایم به توسعۀ استعمار. همین مانده بود یه قتلی هم صورت بدهیم که پتان سیهِر خودش را آخرین لحظه از زیر کامیون شن ما بیرون کشید و عمر با عزّت خویش را باز یافت. نتیجۀ این فجورات چه شد؟ عذاب وجدان شدید. و همین امر ما آدمای با وجدان را بر آن داشت که برای اولین بار در این عمر سراسر نکبت آفرین خود، مطلب آموزشی چاپ کنیم. باورتان نمی شود نه؟ خُ نشود. به درک. بروید به ادامۀ مطلب. همان طور که در مطلب ترانه 1 هم عنوان شد، موسیقی بندری روز به روز از یک سو به سمت ابتذال و از سوی دیگر به سمت معنا گریزی و چرت و پرت شدن کشیده می شود. نمونه ای از آن ها را نیز بررسی کردیم. امروز چند تا ترانه که اخیراً به پستمان خورده را به انضمام یه چند بیت حرف حساب، به سمع و نظرتان می رسانیم. بروید به ادامۀ مطلب. از فردای روزی که یه گوشی خریدم تا میان چولنگ های محل و پتان های این سو و آن سو و گداهای متنوع موجود کم نیاورده باشم، نصیحت های موبایلانۀ بزرگترها شروع شد. حالا بزرگترها هیچ، کوچکترهای لوس گریه ای هم جکیده اند توی این معرکه. چوکلک مردنی که هیچ تضمینی وجود ندارد اگه یه وقت یه چپلکی نثارش کردم، همچنان زنده بماند، تا می بینه گوشی را برداشته ام و مثلاً دارم باهاش ور میرم بلند داد می زنه که: بابا این لینگ دراز باز داره به دخترهای مردم پیام مزاحمی میده. بروید به ادامه مطلب. "برای دیدن کروکدیل ها از نزدیک و آشنایی با نحوۀ زندگی آنها حتماً یه سری به مزرعۀ پرورش کروکودیل نوپک واقع در ساحل سوزا بزنید. ساعت بازدید از 7 صبح تا 5 بعد از ظهر." این تیتر خبری بود که چند هفته قبل جهان ارتباطات را به شدت تحت تأثیر قرار ایدا. این موضوع به محض منتشر شدن در رأس اخبار روز جهان قرار گرفت. بروید به ادامه مطلب.
تا چند سال قبل توی استان ما روی هم رفته ده دوازده تا خواننده پیدا می شد که همه شان برای خود اسم و رسم و سبک مخصوصی داشتند. می رفتند توی عروسی ها می خواندند. گاه نواری از آنها منتشر می شد که مشخص بود به طور زنده اجرا کرده اند و همزمان با ضبط صوت های نه چندان پیشرفته ضبط کرده اند. این نوار کاست ها در حالی که کیفیت صدایشان چندان خوب نبود، به دست مردم می رسید. مردم آن موقع که کیفیت و کمیت و این جور چیزها حالیشان نبود. مهم آهنگه بود و مفهوم آن و حس و حالی که داشت. بروید به ادامۀ مطلب. آخخخیییش. خلاص وو. این هم آخرین قسمت دوماد. یک عالمه شاه داماد هلری را به شما نشان دادیم. یکی خوش تیپ تر از دیگری. هدف فقط اطلاع رسانی بود و نه چیز دیگر. یه دو تا دنگ کوچک هم که چیزی نیست. ای آخرین عکسن ما هم تحمل بکنی تمامن. دگه ناریم سراغ دومارن. ایشاالله هلر آنلاین خودی ای وظیفه تقبل بکن. بروید به ادامۀ مطلب. |
|